گفتار پیش
رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را
من آن ترکم که هندو را نمیدانم"نمیدانم
مادر بتها، بت نفسِ شماست زانکه آن بت مار واین بت اژدها ست
آهن وسنگ است نفس وبت،شرار آن شرار از آب می گیرد قرار
بت سیاها به ست اندر کوزه ای نفس، مرآبِ سیه راچشمه ای
صد سبو را بشکند، یک پاره سنگ وآب چشمه، می رهاند بی درنگ
بت شکستن سهل باشد، نیک سهل سهل دیدن نفس را، جهل است جهل
ای شهان،کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون
کشتن این کار عقل وهوش نیست شیر باطن ،سُخرۀ خرگوش نیست
دوزخ است این نفس ودوزخ اژدهاست کاو به دریا ها نگرددکم وکاست
هفت دریا را در آشامد هنوز کم نگردد سوزش آن خلق هنوز
سنگها وکافران سنگدل اَندر آیند اندر او زار وخجل
چونکه جزو دوزخ است این نفس ما طبع کل دارد همیشه جزوها
چونکه وا گشتم زپیکار برون روی آوردم به پیکار درون
قد«رجعنا من جهاد الا صغیرم» بانبی اندرجهاد اکبریم
قوّت از حق خواهم وتوفیق زلاف تا به سوزن برکنم این کوه قاف
سهل شیردان که صف ها بشکند شیر،آن است آن،که خودرا بشکند
- ۹۵/۰۵/۱۱